معنی دندانهای اولیه

فرهنگ فارسی هوشیار

اولیه

نخستینی (صفت) مو ء نث اولی نخستین پیشین: حالت اولیه تربیت اولیه. جمع: اولیات.


علامت اولیه

پیش دخشکی نشان نخستینی


مخلوق اولیه

فراتم دام فراتم آفریده پیشدات پیشداد


مواد اولیه

ماتکان بنیک وادگان بنیک

فرهنگ معین

اولیه

(اَ وَ یِّ) [ع. اولیه] (ص.) مؤنث اولی، نخستین، پیشین.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اولیه

نخستین


مواد اولیه

ماده های نخستین

فارسی به آلمانی

اولیه

Baldig, Früh, Fruh [adjective], Frühzeitig, Zeitig

فارسی به عربی

اولیه

اولی، تمهید، جنینی، مبکرا


اقدام اولیه

إِجراءٌ تمهیدی


اقدامات اولیه

إجراءاتٌ اوَّلیه


تصمیمات اولیه

إجراءاتٌ اوَّلیه

فرهنگ فارسی آزاد

نقطه اولیه

نقطه اوّلیه، حضرت بهاء الله می فرمایند: «جمیع عوالم مالانهایه اذکار و الفاظ و بیان از نقطه اوّلیه تفصیل شده و کل به آن نقطه راجع و آن نقطه به اراده قدسیه ظاهر» انتهی (نقل از اسرار الآثار)،

معادل ابجد

دندانهای اولیه

177

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری